خدایا ممنونم ؛
من میتونم تمام زیباییهای پیرامونم را ببینم ،
خدایا ؛
من میتونم راه برم ،
خدایا از تو ممنونم ؛
که دل رئوف و شکنندهای دارم ،
خدایا سپاسگزارم ؛
که به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم ،
خدای عزیزم ؛
من میتونم کار کنم ،
برای این نعمت بزرگ از تو سپاسگزارم …
خدای دوستداشتنی من، از تو ممنونم ؛
که کسی هست که منو دوست داره ،
و بیش از همهی اینها ؛
برای هدیهای که هر روز با هزار عشق و امید به من میدهی از تو سپاسگزارم …
هدیهای که نامش زندگیست…
خدایا نمیتونم نعمت هایی که داده ای بشمارم...
اما ازت برای تمام نعمت هایی که داده ای ممنونم...
خدایا ممنونم ...
.............................................................
روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می برند .
مرد پرسید:....
شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد:
اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد:
بسیار ساده، فقط کافیست بگویند:
خدایا شکر