نقل شده است که زمان علامۀ سید بحرالعلوم, مقداری از قبر مقدس حضزت ابوالفضل خراب شده بود.
به دستور سید بحرالعلوم, معماری جهت بازسازی و مرمت قیر شریف تعیین گردید.
در روز مقرر وقتی معمار همراه علامه وارد سرداب شد, معمار یک نگاهی به قبر و یک نگاهی به علامه کرد و گفت: آقا اجازه می فرماییدسوالی بکنم؟
فرمود:بپرس, معمار گفت: ما تا حالا خوانده و شنیده بودیم که مولا عباس اندامی موزون و رشید و قد بلند و چهار شانه داشته, به طوریکه وقتی سوار اسب می شده زانوهایش برابر گوشهای اسب قرار می گرفته بنابراین باید قبر مقدس هم بزرگ وطولانی باشد
ولی من می بینم که صورت قبر کوچک است. آیا شنیده های من دروغ است یا کوچکی قبر علت خاصی دارد؟!
علامۀ بحرالعلوم به جای جواب سر به دیوار گذشت و سخت گریه کرد. گریه طولانی علامه, معمار را ناراحت و نگران کرد
و عرضه داشت: سیدی! چرا گریان و اندوهناک شدید و سرشک غم از دیدگان فرو می ریزید؟! مگر من چه گفتم؟ آیا از سوالی که من کردم تأثری بر شما روی آورده؟!
علامه فرمود: استاد بنّا! سوال تو دل مرا به درد آورد. زیرا که شنیده های تو درست و صحیح است
اما من به یاد مصائب و دردهای وارد بر عمویم عباس(ع) اافتادم.
آری عباس بن علی, اندامی رشید و قد و قامتی بلند داشت ولی به قدری ضربت شمشیرو گرزها و نیزه ها بر بدن نازنین او وارد کردند که بدنش را قطعه قطعه نمودند
و آن اندام رشید به تکه های خونین تبدیل شد.
آیا انتظار داری بدن پاره پارۀ حضرت عباس که به وسیلۀ امام سجّاد جمع آوری و دفن شد قبری بزرگتر از این داشته باشد.